عشق دوم من ...
سلام عــشق من... آره عــشق دوم من... اول بابائی بعدش شما... فرزنـدم,عزـیزم,ـبند دلم,برای تو می نویـسم,برای تو که قـطعا" بهتریـنی...برای تو که عضو سوم خانواده ای,برای تو که فرزندارشد خانواده ای... من و بابائی خیلی دلمون می خواد شما رو داشته باشیم... ولی به خاطر خودت کمی صبر می کنیم تا همه چی برا رفاهت آماده شه بعد به این دنیا دعوتت کنیم... هر دومون عاشق بچه ایم ولی هنوز اقدام نکردیم و فعلا هم قصد نداریم...تا خدا چی بخواد... همیشه تو خونه حرف بچه مون رو می زنیم, خدایا حرف دلمون رو می دونی... هر چی به صلاحه همون بشه... فرزندم پیشاپیش اومدم برات وب زدم که برات یادگاری بزارم که بدونی چه قد منتظرت بودیم, انتظار شیرینیه... خیلی دوست داریم و عاشقتیم و برای اومدنت لحظه شماری می کنیم...بوس آبدارو شیرین با فشار از ته اعماق قلبم... صفحات زندگی آدما تا یه جایی سفیده... بدون هیچ حرفی وکلمه ای... درست مثل کاغذ سفیدی میمونه که جلوت روی میز میذاری،وساعت ها بهش خیره میشی تا بالاخره داستانتو شروع میکنی...... مهم نیست که کی مینویسی..... و چقدر مینویسی.... مهم اینکه بالاخره بنویسی.... وچه خوشـبختن آدمـایی که صفـحات زندگیــشون خیلی زود...از کلـمات پر میشه...!
19/02/1390