میراث عشق مامان و بابا

نی نی در سایز توت فرنگی سیر می کند ...

وقتی حالت تهوع دارم بابائی نگران میشه و میگه برای توت فرنگی ضرر نداره و من بهش اطمینان میدم برات ضرر نداره ...چه بابای مهربونی داری عزیز دلم ... 18خرداد : همسر ترم آخره و تا صبح درس میخونه و صبح قبل رفتن به سر جلسه امتحان میاد کنار مامانی دراز میکشه و شکم مامانی بغل میکنه و میگه میخوام پیش توت فرنگی بخوابم ...میخواد با در کنار شما بودن انرژی بگیره برای جلسه امتحان ... کلا حالت های بابائی خیلی جالبه ... 19خرداد بابائی اس ام اس داد :دلم برای توت فرنگی تنگ شد ! بوس مامانی هم از طرف توت فرنگی در جواب گفت :بابائی دل منم برات تنگ شد ! بوس محکم و این روزها چون حال خوبی ندارم خونه مادرم هستم ... ناشکری نمیکنم خیلیا آرزوی دیدن و لمس...
15 تير 1393

نی نی من اندازه عدس می شود ...!!!

11خرداد شام خونه مادربزرگم بودیم و لک دیدم و اعصابم به هم ریخت !!! 12خرداد نزد پزشکم رفتم و گفت مسئله خاصی نیست !!!کودکم،بند دلم،نی نی عزیزمو در مانیتور دیدم !!!خدایا باورم نمیشد !!!قلبش به اندازه نقطه بود و طپش داشت !!! دکترم به من تبریک گفت نی نی قلب داره سالمه و مشکلی نیست !!!هنگ بودم!!!حرفی بر زبانم جاری نمیشد !!!جلوی خودمو گرفتم جلوی دکتر احساساتی نشم و اشک نریزم!!! دوسش داشتم ...عشقم فدات بشم ... برای ماه بعد نوبت زدم و در حالت ناباوری سوار بر آسانسورشدم و اشک در چشمانم حلقه زد !!! در وجودم نی نی به اندازه عدس در حال رشد و نمو و زندگی است ...خدایا تو نگهدارش باش ... 14خرداد با دوست بابائی و دایی و خاله به نمک آبرود رفتیم و سیل...
15 تير 1393

دنیای این روزهای من ...

سلام مامانی خوبی عزیزم ؟ 5شنبه 1خرداد حین خوردن غذا بابائی  کنجد روی نان گرفت  داخل دستش و میگه نی نی من این اندازه ست !!! قربون خلقت خدا !!! و این روزها هنوز حالم قابل تحمل است و به خاطر کنجد مامان غذاهای مقوی خوب میخورم !!! از شیر بدم میاد ولی به خاطر کنجد مامان شیر هم می خورم !!! صبح ها بابائی حین رفتن به سرکار میاد شکم مامانی می بوسه و سفارش میکنه هوای مامانی داشته باش ...عزیزمید شما ... میگن بچه روزیشو با خودش میاره !!! شما هم لطف کردی وروزیتو با خودت آوردی !!! قربون لطف و مهربونی خدا ... شنبه 3خرداد خونه با متراژ بالا قولنامه کردیم و اواخر مرداد ماه آماده میشه ...عزیزم قبل اومدنت اتاقتو برات رنگ میکنیم آماده می...
15 تير 1393

لبخند خدا شامل حالمون شد ...

سلام عزیز دلم فدای تو بشم سال نو مبارک سال 93 من و بابایی تصمیم گرفتیم  به این دنیا دعوتت کنیم و تو بدت نیومد و سریع دعوت ما رو قبول کردی ...باورم نمیشد بعد این همه سال جلوگیری همون ماه اول جواب بده ...قربون توبرم ... صبح 28 اردیبهشت آزمایش خون دادم و ساعت 4عصر من و بابائی رفتیم جواب آزمایش گرفتیم ...قبل از این که جواب بگیرم قلبم خیلی تند میزد ! با این که بی بی چک زده بودم و +بود ! حین بی بی چک زدن من و بابائی باهم و کنار هم بودیم و فیلم گرفتیم ... باورم نمیشد ! اشک تو چشام جمع شد !دستم میلرزید !قبل رفتن به آزمایشگاه و بعد گرفتن جواب بابائی ازم فیلم گرفت ! داشتم میرفتم طرف ماشین بابائی یک ماشین رد شد و من حواسم نبود و ندیدم ! م...
1 خرداد 1393

هفته 5 ...

دیروز اولین مراجعه به پزشک انجام دادم ... برگه آزمایش خون دید : بتا = 200 به تاریخ 28 اردیبهشت ! ساعت 2نوبت داشتم ساعت 5 کارم تموم شد !!! دکتر گفت 5هفته برای معاینه زوده !!! برای 17خردادساعت 3 نوبت داد ! سئوالاتم یادداشت کردم و ازش پرسیدم ! عزیز دل من اندازه کنجده ! قربون خلقت خدا ... به خودم نگاه میندازم ...! با خودم میگم یعنی منم کنجد بودم و الان این شکلی شدم ! خدایا ما همه معجزه هستیم ! خدایا مواظب کنجدم باش... به خودت میسپارم مواظب باش هیچ خطری تهدیدش نکنه ... تا 3ماه اول بگذره دل تو دلم نیست ! مدام اینترنت و کتاب های مختلف مطلب میخونم ! هر چی اطلاعاتم بالاتر میره حساس تر میشم ! 2-3 شب میشه ساعت 8شب...
1 خرداد 1393

آرزوی مادرانه......

آرزویم این است تا متولد شدن فرزندسالم٬صالح و زیبایم را ببینم آرزویم این است تا خندیدنش٬نشستنش٬ راه رفتن و دویدنش را ببینم آرزویم این است تا شنیدن صدایش برای گفتن "مامان" را بشنوم آرزویم این است تا دستش را بگیرم و برای ثبت نام به مدرسه ببرم آرزویم این است تا صوت زیبای قرآنش را از پشت بلند گوی مدرسه اش بشنوم آرزویم این است تا فارغ التحصیلی اش را از دانشگاه ببینم آرزویم این است تا برایش خواستگاری رفته و در لباس دامادی یا لباس سفیدعروس برایش جشن عروسی بگیرم آرزویم این است تا عاشقانه زندگی کردن او  با همسرش را ببینم آرزویم این است تا او را در لباس زیبای احرام ببینم و سر تراشیده اش را ببوسم یا ...
1 خرداد 1393

☻♥☻مادرشدن.....

خیلی دلم میخواد این حس رو تجربه کنم .احساس اینکه بجه ایی که از عشقت بوجود اومده توی شکمت تکون میخوره .اونو حس میکنی با اینکه درد میکشی ولی این درد محبتت رو بیشتر میکنه ، به قلبت وسعت میده و روحتو بلندتر میکنه. وقتی بدنیا میاد گرمی نفساشو حس میکنی.مادر بودن چه زیباست خیلی زیباست. بدون اینکه متوجه بشی بچه ات میشه همه زندگیت و واسش جونتو میدی.قربونت برم مامانی . زن بودن و مادر بودن سخته ولی شیرینه و دل نشین چون عشق به همسر و فرزند اونو دلچسب میکنه.گاهی با خودم فکر میکنم کسی که ناخواسته مادر میشه یا به خاطر داشتن رابطه نامشروع حامله میشه میره بچشو سقط کنه آیا از اینکه داره یه موجود زنده که بچشه رو میکشه ناراحت نیست؟ وقتی داره میره سقط کنه چجور د...
1 خرداد 1393