میراث عشق مامان و بابا

هفته 5 ...

1393/3/1 18:51
نویسنده : افسونگر سبز
129 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز اولین مراجعه به پزشک انجام دادم ... برگه آزمایش خون دید : بتا = 200 به تاریخ 28 اردیبهشت !

ساعت 2نوبت داشتم ساعت 5 کارم تموم شد !!!

دکتر گفت 5هفته برای معاینه زوده !!!

برای 17خردادساعت 3 نوبت داد !

سئوالاتم یادداشت کردم و ازش پرسیدم !

عزیز دل من اندازه کنجده ! قربون خلقت خدا ...

به خودم نگاه میندازم ...! با خودم میگم یعنی منم کنجد بودم و الان این شکلی شدم !

خدایا ما همه معجزه هستیم !

خدایا مواظب کنجدم باش...

به خودت میسپارم

مواظب باش هیچ خطری تهدیدش نکنه ...

تا 3ماه اول بگذره دل تو دلم نیست !

مدام اینترنت و کتاب های مختلف مطلب میخونم ! هر چی اطلاعاتم بالاتر میره حساس تر میشم !

2-3 شب میشه ساعت 8شب به بعد حالم دگرگون میشه ولی فعلا تهوع ندارم !!!بابائی خیلی هوامو داره !!!تو کارهای خونه قبل از این که بگم خودش کمک میکنه ! ظرف میشوره ! امروز دیدم دستمال به دست شد و مبل و میز وسط و ... دستمال کشید ! اولین بارش بود هم چین کاری میکرد ! قبلا انجام داده بود ولی من ازش خواسته بودم !

خدایا به امید تو ...

خدایا شکرت ...

و این روزها قصد دارم از طریق نامه و گرفتن فیلم بارداری و وجود نی نی رو به بقیه خبر بدم !!!

به خاله گفتم اشک در چشمانش حلقه زد و اشک شوق ریخت و ...

برخی فامیل هم وقتی متوجه شدند با زنگ و اس ام اس تبریک گفتند !!!

پسندها (2)

نظرات (3)

خاله صبا
1 خرداد 93 19:11
اوخی ، تبریک میگم خواهریه منم مثه شما یه نی نی تو دلش داره 4 ماهشه ! به من و جرقه سر بزنید ، خوشحال میشیم
افسون
1 خرداد 93 19:13
خیلی وبلاگ جالبی داری لذت بردم
مامان رستا
1 خرداد 93 19:25
وبلاگت منو یاد خودم میندازه، خیلی زیبا به وبلاگ دخمل ما م سر بزندی